یک جوانه کوچک



تکلیف تاریخ کنکور هنوز مشخص نیست ولی اگه عقب بیوفته معلومه که به نفع همه است

.

.

امروز شروع کردم به انجام دادن یکسری از کارایی که صد سال پیش قرار بود انجام بدم ی+کارایی که نصف و نیمه رهاشون کرده بودم!!!!

دلم کلی انرژی و جسم خستگی ناپذیر میخواد که بتونم همه ی کارامو انجام بدم ولی خب چه کنم که من همیشه خسته ام  و حالم خوب نیست ولی با این حال تلاشم رو میکنم 

.

.

.

احتمال میدم تا اخر هفته ی دیگه همه چی نظم خاص خودشو میگیره تو زندگیم و منم راحت میشم از این آشفتگی 

.

.

.

توی این سه ماه هر بلایی که فکر نمیکردم سرم بیاد بالاخره سرم اومده تا جایی که الان دیگه بی خیال بی خیال شدم

.

.

.

.

ای کاش کلی اتفاق خوب پیش بیاد برام تو این چند روز.!


کلاسایی که خیلی وقت بود میخواستم ثبت نام کنم بالاخره ثبت نام کردم ولی هنوز شروع نکردم به خوندن امشب قرار بر این هست که شروع کنم.

برنامه ی کنکورم که سر جاشه واقعا میشه امسال تموم کنم کارش رو.

اواسط هفته ی دیگه تا اخراش میخوام برم سفر از نوع اجباری و البته از اون سفرایی که بار از روی دوش ادم برمیدارن!

برنامه ی درسیم خیلی سنگین و فشرده شده و میخوام به دید مثبت به برنامه های پیش اومده نگاه کنم و بیشتر از این زندگی رو سخت نکنم برای خودم بالاخره میگذره و میره.

از نظر اقتصادی اوضاع خیلی خوب نیست ولخرجی زیاد داشتم.از نظر برنامه ی درسی و. کلی نگرانی و استرس دارم و اصلا فکرم لحظه ای ازاد نمیشه کلی کارای دیگه ریخته سرم که باید فردا انجام بشن

کتاب ادمای سمی کتاب خیلی فوق العاده ای برای ادمی مثل من که ادمای سمی اذیتش میکردن باعث شده خیلی روابطم بهتر بشه 

سریالی رو که قرار بود یکسال پیش ببینم یکماه میشه شروع کردم و به احتمال زیاد دوشنبه تموم میشه 

بعد از مدت ها رفتم جشن درست و حسابی و خوب از همون مدلایی که عاشقشونم بدون اینکه غر بزنم.

برخلاف روزای قبل که خیلی نامنظم به پوست و موهام رسیدگی میکردم الان خیلی منظم و با برنامه میرسم بهش!

زندگی با این که فوق العاده سخت شده و مشکلات روز به روز بیشتر از قبل میشن ولی حالم خوبه و بیشتر از قبل خدا رو شکر میکنم و سعی میکنم مثبت و شاد باشم




زمان که میگذره و بالاخره به روزی که ازش می ترسم میرسم و باهاش مواجه میشم پس چرا نباید از زمانی که الان دارم استفاده کنم شاید خیلی چیزا تغییر کرد.

از مریضی که دارم متنفرم باعث شده به خیلی از کارایی که دلم میخواد نرسم نتونم انجامشون بدم باعث شده که نتونم به خیلی از ارزوهام برسم دلم میخواد خودمو بکشم ولی از طرفی هم دلم نمیخواد که بمیرم و میترسم ولی خسته شدم از وضعیتی که دارم!فکر میکنم نباید اصلا متولد میشدم اگه میشد همون موقع که قرار بود سقط بشم باید میشدم تا انقدر عذاب و درد رو نخوام تحمل کنم

تا وقتی که زنده ام دلم میخواد برای خواسته هام تلاش کنم هرچقدر هم که رسیدن بهشون سخت باشه بالاخره یک روزی همه چیز تموم میشه و منم از همه ی دردا و داروها راحت میشم مهم این که سعی کنم الان خودمو دلداری بدم که کم نیارم ای کاش قشنگی های زندگیم بیشتر بود


نمیدونم وقتی نطفه بعضی ادما داشته بسته میشده خدا چی دیده تو اینده ی اون فرد که انقدر همه چیش باید تکمیل و عالی باشه ، حیف از این و زندگی با ارزش نیست که باید تباه بشه بیخود به خاطر انتخابایی که دست خودمون نیست هععععععی

خلاصه غر زدم که بگم این ای چطور میتونه انقدر جیگر باشه و تا این اندازه زیبا

فکر کنم توزندگی قبلیش ازاون مقاما  داشته ای خدا اخه چرا باید جبر  جغرافیایی من گیر بندازه و نتونم اونجور که دلم میخواد رویا پردازی کنم؟ یعنی یروز میشه برم جایی ازاد یک جایی که حداقل محدودیت نداشته باشم واسه رویاهام ای کاش میشد ی زندگی دیگه ای هم وجود داشت که بشه جبران کردن زندگی بد الانمون رو با اون کسایی که ارزومون هستن برای الان به بعدم نمیخوام سرنوشتم بشه تقدیرم خدایا راه رو بذار جلوی پام و نشونم بده و من با تلاش خودم و لطف تو بهش میرسم قطعا خدایا برای من بخواه که سرنوشتم نشه تقدیرم کمکم کن  از ته دلم میخوام ازت 


موضوعی خنده دار تر از این نیست  که بچه ی 18 19 ساله بره دنبال عشق و عشق بازی و بعدشم در فضای مجازی نمیدونم چندسالگی شون رو جشن بگیرن! دیگه حالی به آدم میمونه نه والا
ی خاطره از ترم اول دانشگاه که دو بار تکرار شد رو میخوام بگم ولی هربار یادم میره از دسته سوتی هایی که دادم یک پست کامل درموردش می نویسم جیگرم حالم بیاد
مجددا میخوام کنکور بدم نمی تونم بیخیال هدفی بشم که داشتم باید تمام تلاشمو کنم به جز من و خدای خودم و مامان و بابا شخص دیگه ای نمیدونه که به خاطر بستن دهن اطرافیان رفتم این رشته،کار خوبی کردم به این خاطر که از زر زر کردنشون راحت شدم  کار بدی کردم چون خودمو سرویس کردم حسابی، خدا بخیر بگذرونه
از امروز استارت می زنم درس خوندن رو
هر موقع بیش از اندازه میخوابم و حساب ساعت خوابم از دستم میره میفهمم که حسابی رفتم تو فاز افسردگی و غم و حتما ی گندی بالا آوردم طبق معمول! کی میخوام آدم بشم؟
سریال قشنگم تموم شد باورم نمیشه از هر سریالی که این مدت می دیدم قشنگ تر بود ی حس بدی دارم به خاطر تموم شدنش
عشق من به پاییز باعث میشه هرکاری که تاحالا نکردم رو انجام بدم و کلی جوگیر بشم البته همین حس رو به بهارم دارم! کنترل شرایط زندگی واقعا از دستم خارج میشه و اونوقت نمیدونم دیگه باید چه خاکی بر سرم کنم.
از خدا میخوام فقط شرایط خانواده ام همینطوری بمونه یا بهتر بشه فقط 9 ماه تا من بتونم خوشحال تر از قبل باشم


فردا دور سوم برنامه های درسیم شروع میشه و خوشحالم!از طرفی باید درس های نخونده ی کلاسای زبانم رو بخونم و تکالیفشون رو تحویل بدم دوره های توانگری که برداشتم رو باید مطالعه کنم.کتاب جدیدی رو که میخوام بخونم رو شروع کنم و همچنان به برنامه ی رژیم و ورزشم پایبند باشم.به خاطر ازمونا برنامه ی مالی که داشتم بهم ریخته و تا چندماه باید از چیزایی که دلم میخواد بزنم و فقط به نیازهای ضروری که دارم فکر کنم تازه هنوزم قرضی که به ن دارم رو ندادم و بهشم گفتم البته که فعلا نمی تونم برگردونمش و بعدا میدم بهت و اونم قبول کرد خداروشکر.این مدت رو انقدر تو خونه بودم و درس خوندم که احساس میکنم ارتباطم با ادما قطع شده باورنکردنی که من سه ماه حتی پامو  تو حیاط خونه ام نذاشتم طوری که مامان و بابا میخوان برنامه بریزن برای تفریح تو هفته ی اینده(زندانی خوب وبی ازاری هستم)


تا چند ماه پیش فکر میکردم باید بمیرم و نمی تونم این زندگی رو ادامه بدم اما امروز از هر روزی دیگه ای که تو زندگیم بوده امیدوارم ترم به اینده!

دلم میخواد سال های طولانی زندگی کنم هیچ چیز برام بی معنی نیست شاید ظاهرم شاد نباشه ولی از درون خوشحالم

کلی برنامه ریختم برای زندگیم که انجامشون میدم 

فراموش نکردم که چقدر بی رحمی و ظلم شد در حقم ولی ازشون گذشتم از هیچ کس و هیچ چیز نفرت ندارم همه چی پاک شده 

با مریضی که دارم کنار اومدم حالم بهتر شده و تازه یادگرفتم چطوری باید دردش رو تحمل کنم وباهاش زندگی کنم چون هیچ راه فراری ندارم و تا اخر عمرم باهامه. حال جسمی خیلی خوبی دارم  

فهمیدم زندگی و وضعیتی که دارم خیلی خوبه و به خاطر سخی هایی که میکشیدم نمی تونستم خوبی هاش رو ببینم و قدردان باشم

فکر کنم مسئولیت پذیر شدم یاد گرفتم مسئولیت به دنیا اومدنم و هر اتفاقی که تو زندگیم پیش میاد و به من مربوط میشه رو بپذیرم به جای اینکه فرار کنم

یاد گرفتم هیچ کسی مقصر وضعیت من در هرحالتی نیست به جزء خودم

فهمیدم که نباید حتی اگه ادم سالم و بی دردی رو دیدم دلم بخواد سالم باشم چون حق ندارم به خودم و زندگیم و موقعیتم توهین کنم وقتی لطف بزرگ متفاوت شدن رو دارم


با حال خیلی بدی که اثرات مصرف داروهام بود یکماه رو سر کردم بدون انگیزه بدون تلاش بدون برنامه ولی بعد از مصرف نکردن حس خوبی دارم و دوباره برگشتم به زندگی خداروشکر این آخرین دوره بود حالا می تونم راحت زندگی کنم.

حال و حوصله ها همه گرفته و ناامید و نگران خداروشکر که کنکور دارم و حداقل اونقدر حال و هوام درگیر این مسائل نیست.

این هفته قشنگ ترین هوا رو داشتم همش برف و بارون ولی نزدیک یک ماهی میشه که از خونه بیرون نرفتم برای گردش فقط آزمون میرم دوهفته یکبار که اونم دو هفته ی گذشته نرفتم تو خونه بودم.خلاصه که خونه نشین شدم حسابی

امروز عصر گوشام و روحم رو با یکی از بهترین چیزایی که می‌شد نوازش کردم شاهنامه! فوق العاده بود فوق العاده

بیخیال رقابت ترازی شدم تا آزمون 20 دی 3تا آزمون پیش رو فقط به افزایش تراز فکر میکنم نه چیز دیگه ای تا ببینم می تونم خودمو از این وضعیت وحشتناک درسی نجات بدم یا نه

حوصله برنامه ریزی کردن رو ندارم خیلی حوصله سر بر و مزخرفه ولی چاره ای ندارم

 

 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها